اعترافات يك محكوم به اعدام<<

انديشه هاي سياسي يك مجنون<<

ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست                عاشقي شيوه رندان بلاكش باشد

توضيح من: اگه كسي رو ديدي اينقده ساده و مهربون باهات بود لازم نيست ديگه باقي عمرتو دنبالش بگردي ! آه دلم ...

نمي دونم چي بگم ! بس كه اين مهدي هي گفت بنويس بنويس هول كردم ! مثل يه سخنراني بزرگ ! من هم تو وب مي نويسم !
خوب من مينام! برا همين از بچگي مامانم كلي برام ازين قصه هاي ماه پريون و دختر پادشاه و ازين جور چيزا تعريف ميكرد من هم كلي حال مي كردم. گاهيم يواشكي خودمو جاي دختره قصه ميزاشتم ! الان همون قصه اتفاق افتاده. من شدم سندريلا ! شايدم سفيد برفي ! اما من هيچ كدوم نيستم... فقط يه چيزم: عاشق ! هميشه كه ميترسيدم. ترسم داشت. كي گفته بريدن آسونه !اما رسيدن جبران سختيه اونه ! تو شيمي مگه نخوندين انرژي شكستن پيوند قديمي رو با تشكيل پيوند جديد جبران ميكنن ! تازه اگه اولي خيلي كم باشه و دومي خيلي زياد ميشه واكنش انفجاري ! مثل من كه الان در آستانه انفجارم ... مهدي كجايي؟؟ ××((
من عاشق امروزم ! اما عشق من قديميه ! با متد جديدش ! چراكه من شيريني هستم كه لحظه اي براي ديدار فرهاد آرام و قرار نداره ! اصلا“ حس شيرين و فرهاد بودن بين ما تقسيم شده !
اينم براي مهدي جونم :
من عاشقت شدم ...عشق زميني ...عشق آدميزاد به آدميزاد ...اگه بخواي همه چيزيت ميشم. هر اسمي روم بزاري. ماه ، فرشته، پري، شايدم پرنيان !
مينا

 تا ساعت ۱۴:۲۵ زنده بودم